خطوط جامانده
امروز یهویی فرشته بهم زنگ زد. حس کردم صداش ناراحته. ولی میگفت خستس. گفت یه برنامه کوه بریز ولی الان نه هفتهی بعد یا هفته ی بعدتر(خواستم بگم یا شاید هفته های بعدتر) خوشحال شدم صداشو شنیدم. تماس های یهویی بی بهانه عزیزن.
پریشب خواب دیدم یه حلقهی سفید پوشیدم. انگار سنگ سفید بود یا شاید هم فلوئورسانس بود، نور داشت. نور سفید.
دو ساعت دیگه کتابخونه بازه. باید بجنبم.
یکشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت 13:27 توسط 𝒫𝒶𝓀𝓊