زوربا

اگر قرار بر این می‌بود که مقتدای روحانی خود را برگزینم — یا به قول هندوان «گورو»، و به قول رهبانان کوه آتوس «پدر» — یقیناً زوربا را برمی‌گزیدم.

زیرا هر آنچه صاحبان قلم برای رستگاری بدان نیاز دارند، او در اختیار داشت:

نگاهِ بدوی که زوبین‌وار خوراکش را از اوج آسمان می‌گرفت؛

بی‌هنری خلاق که هر بامداد نو می‌شد و به او توانایی می‌داد تا همه چیز را همواره، گویی برای نخستین بار ببیند و به عناصر همیشگیِ هوا، اقیانوس، آتش، زن و نان، بکارت ببخشد؛

چالاکیِ دست، برناییِ دل، و جسارتِ دلاورانه برای دست انداختن به روحِ خودش — گویی درون او صاحبِ نیرویی برتر از روح بود.

و دست آخر، قهقهه‌ی وحشی؛

قهقهه‌ای که از چشمه‌ای عمیق‌تر از درونِ آدم برمی‌آمد؛

قهقهه‌ای که در لحظات بحرانی از سینه‌ی پیر زوربا برمی‌جوشید و همه‌ی موانع — چون اخلاق، مذهب و زادبوم — را می‌توانست از سرِ راه بردارد؛

موانعی که انسان، آن کم‌دلِ مفلوک، گرداگردِ خود برافراشته تا با امنیتِ کامل در منجلابِ زندگیِ فلاکت‌بارش بلولد.

- گزارش به خاک یونان

یکشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۴ ساعت 13:12 توسط 𝒫𝒶𝓀𝓊