اول بهمن
هوا سرد و خشکه و ما امیدواریم یکم بارون بزنه، حتی قد دو چیکه اشک.
امروز دومین امتحانو دادم رفت. کامل که نه ولی حس میکنم خوب بوده شکر خدا.
صبح نزدیک ده کیلومتر راه رفتم و درس خوندم. قبلش حس اینکه اصلا امتحان دارمو نداشتم. بعدِ بلند بلند خوندن، تازه مخم به التفات افتاد که جدی، نه بابا. توام امتحان داری؟ دو نمره رو مستقیما نیم ساعت قبل امتحان یاد گرفتم، واقعا خدا کمک کرد.
خوابم بهم ریخته، دیشب نزدیک چهارساعت خوابیدم -_-
اتاقو جارو میکشم چون خورده ریزه ها دارن از سرو کولمون بالا میرن. و اون حین با خودم فکر میکنم کاش میشد جارو برقی بگیرم روی روحم و اون رو هم خاک روبی کنم.
+ نوشته شده در دوشنبه یکم بهمن ۱۴۰۳ ساعت 22:16 توسط 𝒫𝒶𝓀𝓊
|