نیم ساعت الکی ایرپاد تو گوشم بود، ولی چیزی برای شنیدن پیدا نکردم. انگار منتظر بودم وویس کسی رو باز کنم. انگار تشنه‌ی شنیدن بودم.. نمیدونم این حسا از کجا میان، که تاریخ انقضاشون ثانیه ای‌ه!

هرروز و هر لحظه دلم بارون رو میطلبه و کاش وقتی که میرم سفر سخت بارون بباره... .

امتحان مرموز گذشت. بقیه روز هم همین طور. سخت خسته م. چشام به زور بازن.

دلم پیروزی میخواد، در حد کشور گشایی‌های کوروش.

+ خدایا رحم کن بر ما.