راه بوی توت میداد، یک عالمه پروانه های سفید دیدم، اون کیه که توی مسیریابی خنگول شده؟:/ چقدر جمهوری مردونه ست، بعد حدود دو ساعت رسیدم به گذرگاه ادیان. راهنما منو یاد منصور ضابطیان میندازه، روی لباسش سه تا رز آبیه، کله‌ش شبیه تن تن‌ه. خودش زرتشتیه و جذاب روایت میکنه همه چیز رو.. آخ عزیزان بوی کندر :))، حوض، کبوتر، بغ بغو، موبد خوشحاله!، انگشتر سفید، صوت گاتها که پیشتر گوش میدادم پس زمینه اونجا بود؛ خیلی خوب بود خیلی. فضاش قشنگ منو گرفت :) آدما تقریبا همشون از من خیلی بزرگتر بودن. دوست داشتنی بود، این حسو بهم داد آدمی ناخودآگاه هم که شده تا وقتی که هست پی حقیقت میگرده.. هدیه دل انگیزی بود. ممنون خدای مهربان. ممنون پاکوی عزیز ؛)

- حالا جالب میدونی چیه؟ دیدم به تازگی بازدید آزاد براش ممکن شده :)) من دوسال میرفتم میگفتن کلا بسته شده... اگر دوست داشتین هرروز از ۸ صبح تا حوالی ۱۲ میتونید برید اونجا رو ببینید. مایل بودید منم همراتون میام :)

- اگر هم خواستید با تور اونجا رو ببینید، سفرنویس رو بهتون پیشنهاد میدم.

- برای دیدن[کلیک]