زهرا صبح به صبح مصرانه با ملاحت و لطافت بالای سر من وایمیسته تا من خواب زده رو بیدار کنه که عبادت کنم...
قبلا نگار و توت اینکارو میکردن.. انگار همیشه من نیاز داشته و دارم به یک دست که از غرق شدن نجاتم بده. و قطعا اون دست دست خود توعه خدا جان که از درون وجود آدم های مختلف نمود پیدا میکنه... .
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۳ ساعت 3:50 توسط 𝒫𝒶𝓀𝓊
|